حسین اجتهادیان
چکیده
بسیاری از تعارضهای علم و دین، مبتنی بر تعارض میان تبیین علمی از یک سو و تبیین دینی یا متافیزیکی از سوی دیگر هستند. اغلب دانشمندان علوم طبیعی مدعی هستند که وقتی ما تبیین چیزی را در علم یافتیم همه تبیینهای دیگر بیفایده میشوند و تبیینهای متافیزیکی و دینی را متعلق به دورة پیش از علم مدرن میدانند. بعضی از فیلسوفان علم، منطق تبیین ...
بیشتر
بسیاری از تعارضهای علم و دین، مبتنی بر تعارض میان تبیین علمی از یک سو و تبیین دینی یا متافیزیکی از سوی دیگر هستند. اغلب دانشمندان علوم طبیعی مدعی هستند که وقتی ما تبیین چیزی را در علم یافتیم همه تبیینهای دیگر بیفایده میشوند و تبیینهای متافیزیکی و دینی را متعلق به دورة پیش از علم مدرن میدانند. بعضی از فیلسوفان علم، منطق تبیین علمی را منطق استنتاجی میدانند و بسیاری نیز مدعی هستند که هدف ما در علم یافتن بهترین تبیین است و یافتن بهترین تبیین به معنای تضعیف یا رد تبیینهای رقیب است و لذا تبیینهای دینی و متافیزیکی را بی اعتبار میسازد. اوج این استدلال را میتوان در نزاع تکامل داروینی و ایدة خلقت در الهیات دید. هدف ما در این مقاله بررسی منطق استدلالهایی است که از قدرت تبیینکنندگی نظریهها برای ترجیح یک متافیزیک یا جهانبینی بر دیگری استفاده میکنند. در این مقاله پس از معرفی بعضی از خطاها در استدلالهای مبتنی بر تبیین، نشان خواهم داد که توسل به تبیین علمی نمیتواند رابطة علم و دین را به تعارض جدی بکشاند.
حسن باقریان؛ علیرضا دل افکار؛ سید علی علم الهدی
چکیده
ناکارآمدی هندسه اقلیدسی در مدل سازی طبیعت، ماندلبروت را برآن داشت که هندسه هستی را هندسه ای با ساختارهای خودمتشابه معرفی نماید. او این ساختارها را که در درجات مختلف هستی خودنمایی می کنند، فرکتال نامید. فرکتالیتی یا هم برخگی در مطالعه فازی نمایی پدیده های هستی به عنوان یکی از اصول سه گانه معرفی گردید. الگوی فرکتال، در بازطراحی جهانبینی، ...
بیشتر
ناکارآمدی هندسه اقلیدسی در مدل سازی طبیعت، ماندلبروت را برآن داشت که هندسه هستی را هندسه ای با ساختارهای خودمتشابه معرفی نماید. او این ساختارها را که در درجات مختلف هستی خودنمایی می کنند، فرکتال نامید. فرکتالیتی یا هم برخگی در مطالعه فازی نمایی پدیده های هستی به عنوان یکی از اصول سه گانه معرفی گردید. الگوی فرکتال، در بازطراحی جهانبینی، فهم و تفسیر ما از هستی می تواند نقش آفرین و الهام بخش دانسته شده است. این نوشتار به دنبال بهره گیری از این الگو در مدل سازی فهم معنا و زبان قرآن است. از این رو ابتدا مبانی هندسه فرکتال و جریان یابی آن در نظام فکری فازی با ابزار کتابخانه ای تشریح گردید. همچنین با روشی توصیفی (تحلیل محتوا) رهاوردی را که اصل فرکتالیتی در فازی شناسی می تواند در فهم زبان ارائه نماید؛ بیان گردید. به عنوان مطالعه موردی آیات 32 سوره مائده و 262 سوره بقره مورد بررسی قرار گرفت. برابر نتایج این پژوهش، مدل استفاده شده در این آیات، تناسب و هماهنگی قابل توجهی را با مدل هندسه فرکتالی از خود نشان داده و مدل سازی فرکتال در فهم این آیات می تواند رهاوردهای متعددی را برای پژوهشگران داشته باشد.
حمید حسنی؛ بابک داداشپور؛ کامران قیوم زاده
چکیده
مهدی گلشنی در تلاش برای تبیین «علم دینی» میگوید که علم نه تنها از نظر جهت-گیری و کاربرد، بلکه از نظر چارچوب متافیزیکی حاکم بر نظریهها، به دینی و سکولار تقسیم میشود. وی چنین استدلال میکند که چون علم بیطرف ـ در مرحله داوری ـ غیرواقعگرایانه و دشوار است، پس علم باید غیربیطرف (و در طرف دین) باشد. «مایکل استنمارک» معتقد ...
بیشتر
مهدی گلشنی در تلاش برای تبیین «علم دینی» میگوید که علم نه تنها از نظر جهت-گیری و کاربرد، بلکه از نظر چارچوب متافیزیکی حاکم بر نظریهها، به دینی و سکولار تقسیم میشود. وی چنین استدلال میکند که چون علم بیطرف ـ در مرحله داوری ـ غیرواقعگرایانه و دشوار است، پس علم باید غیربیطرف (و در طرف دین) باشد. «مایکل استنمارک» معتقد است که علم دینی به معنای «دارای تعلق دینی» (Religiously Partisan) در مرحله تعیین مسأله و کاربرد کاملا ممکن و حتی اجتنابناپذیر است، اما استدلال گلشنی بر غیرواقعگرایانه بودن علم بیطرف (Impartial) در مرحله داوری نظریه را ناکافی میداند. گلشنی در پاسخ به استنمارک، تأکید میکند که سخن وی اختصاص به نظریههای بنیادین مثل منشأ عالم و منشأ حیات داشته است. وی همچنین میگوید بعضی از این مثالهای نقض ناشی از تفسیر متفاوت دانشمندان مسلمان از اعتقادات دینی است. استنمارک با ذکر مثالهای نقض دیگری شواهد گلشنی دربارهی غیرواقعگرایانه بودن بیطرفی در نظریههای بنیادین را نیز به چالش میکشد. در این مقاله، با روش تحلیلی ـ توصیفی این مباحثه را بررسی میکنیم. سپس استدلال جدیدی علیه نظریه علم دینی گلشنی اقامه میکنیم تا نشان دهیم پیشفرضهای متافیزیکی مورد نظر گلشنی به دلیل «معقولیتشان» دخالت داده میشوند، نه «دینی بودنشان».
سیداکبر حسینی قلعه بهمن
چکیده
گفتگو از نسبت میان دین و اخلاق، از جمله مباحثی است که قرنها مورد توجه اندیشمندان و مکاتب مختلف است. پرسش مهم این است که آیا دین میتواند در عرصة اخلاق به ایفای نقش بپردازد و در سامان دادن به نظام اخلاقی به کار آید؟ آنچه مورد پذیرش قرار گرفت، اعطای شأن و مقامی خاص به اخلاق در دین و نیز اعتباری خاص به منابع و معارف دینی در ساماندهی سامانة ...
بیشتر
گفتگو از نسبت میان دین و اخلاق، از جمله مباحثی است که قرنها مورد توجه اندیشمندان و مکاتب مختلف است. پرسش مهم این است که آیا دین میتواند در عرصة اخلاق به ایفای نقش بپردازد و در سامان دادن به نظام اخلاقی به کار آید؟ آنچه مورد پذیرش قرار گرفت، اعطای شأن و مقامی خاص به اخلاق در دین و نیز اعتباری خاص به منابع و معارف دینی در ساماندهی سامانة اخلاقی است. سامانة اخلاقی، براساس این نوشتار، دارای عناصر و مؤلفههایی همانند نظریة ارزش، اصول بنیادین، قواعد استنتاجی، مشوقها و ضمانتهای اجراست. نظریة ارزش مهمترین عنصر نظام اخلاقی است. بر مبنای یافتههای این نوشتار با استفاده از روش تحلیل منابع دینی، دین و منابع معرفت دینی، دستکم به دو صورت میتوانند در شکل دادن به نظریة ارزش نقش ایفا نمایند: الف. با تدارک دیدن مبانیای که براساس آن مبانی نظریة ارزش و نظام اخلاقی سامان مییابند و ب. با تعیین مستقیم نظریة ارزش و نشان دادن صریح نظریة ارزش صحیح. لازم به ذکر است، توجه دادن به اخلاق به مثابه یک نظام و نیز، اشاره به نقش دین در شکل دادن به مهمترین عنصر نظام اخلاقی، یعنی نظریة ارزش اخلاقی، دو نوآوری مهم این نوشتار تلقی میگردد.
مجتبی زارعی؛ سیدابراهیم سرپرست سادات
چکیده
اگر مهمترین دغدغه جامعه علمیِ پسا انقلابی ایران، دست یازیدن به پیشرفت و بسترسازی برای تمدنآفرینی به عنوان غایتِ حرکت های علمی و پیشرفت مدار بوده است، پرسش این نوشتار از جریان شناسیِ مبتنی بر علم و مدعیان غایتِ پیشرفت، یعنی ظرفیت های دو راه، دو جریان و دو دستگاه فکریِ «فقاهتِ حکیمانه» و «روشنفکری- تکنوکراسی لیبرال» است ...
بیشتر
اگر مهمترین دغدغه جامعه علمیِ پسا انقلابی ایران، دست یازیدن به پیشرفت و بسترسازی برای تمدنآفرینی به عنوان غایتِ حرکت های علمی و پیشرفت مدار بوده است، پرسش این نوشتار از جریان شناسیِ مبتنی بر علم و مدعیان غایتِ پیشرفت، یعنی ظرفیت های دو راه، دو جریان و دو دستگاه فکریِ «فقاهتِ حکیمانه» و «روشنفکری- تکنوکراسی لیبرال» است که با یک پیشینه تاریخی قابل اعتنا، مخصوصاً از اوان مشروطیت تاکنون، در مقابل یکدیگر صف آرایی کردهاند. هدف این پژوهش، با اشاره کوتاه به ویژگیهای کلی هر کدام از آنها در حوزه علم و فناوری(از سخت افزاری تا نرم افزاری و انسانی آن)، ترسیم و برجستهسازی هماوردیِ این دو جریان در یک چشم انداز تمدنی است. بررسیهای این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و در یک مطالعهی اسنادی، نشان داد که با انقلاب اسلامی و اندیشههای فقاهت حکیمانه و پیوستگی کوششها و مجاهدتهای بسیار و مقاومت در برابر جریان متمایل به غرب، تغییرات پارادایمی مهمی در حوزه علم و فناوری صورت گرفته است؛ مشخصه کانونی آن برجسته شدن یک «مسیر متمایز» و جریانِ «علم نافع» و «مولد» در برابر جبهه پیرو تمدن هژمون جهانی، و هموار سازی و ریل گذاری راه «رستاخیز علمی»، با تلاش در بسط و تعمیق نظریه «العلم السلطان»، تحول علوم انسانی، تبدیل نظام دانایی به توانایی، حرکت در مرز علم و گام نهادن در مسیر نیازهای کشور و رهایی از تقلیل گرایی، یک سونگری و یک جانبه گراییِ توسعه مادی و این جهانی غربگرایان است، و البته غلبه گفتمانی و فراگیری آن در سطح ملی، با تداوم مجاهدتهای مومنانه اصحابِ دانشگاه ایرانی-اسلامی، و همچنین کاربست عملیاتی توصیه های اهل نقد و نظر و پیشنهادات مطرح شده در این نوشتار نیز، ممکن و نزاع دو سده اخیر را تعیین تکلیف میکند.
یاسر سالاری؛ محمد نجاتی
چکیده
چکیدهملاصدرا در تفسیر واقعه قیامت اعتقاد دارد هر دو نوع قیامت صغری و کبری از جهت ذات و فی نفسه تحقق یافته اند و در تفسیر قرآن خویش، آیات مرتبط با تحقق قیامت و نفخین را به صورت ماضی تفسیر نموده است. دکتر سروش در مدعایی غریب، این رویکرد تفسیری ملاصدرا را، موید اذعان و پذیرش مبنای رویا انگاری وحی دانسته و از همرایی صدالمتالهین با خویش سخن ...
بیشتر
چکیدهملاصدرا در تفسیر واقعه قیامت اعتقاد دارد هر دو نوع قیامت صغری و کبری از جهت ذات و فی نفسه تحقق یافته اند و در تفسیر قرآن خویش، آیات مرتبط با تحقق قیامت و نفخین را به صورت ماضی تفسیر نموده است. دکتر سروش در مدعایی غریب، این رویکرد تفسیری ملاصدرا را، موید اذعان و پذیرش مبنای رویا انگاری وحی دانسته و از همرایی صدالمتالهین با خویش سخن می گوید. در بررسی و نقد این مدعا ، که با روش توصیفی و تحلیلی انجام شده، دو مساله اصلی به ذهن خطور می کند: اول اینکه بر خلاف مدعای سروش، اعتقاد ملاصدرا به تحقق قیامتین، مبتنی بر مبانی فکری و فلسفی وی در حکمت متعالیه است و ارتباطی به مبنای رویا انگاری وحی ندارد. مساله دوم اینکه فهم صحیح دیدگاه ملاصدرا در قبال بحث قیامت، موید وجه خطابی قرآن خواهد بود؛ زیرا از نظر صدرا، فارغ از عالم رویا و خواب پیامبر، هر دو قسم قیامت صغری و کبری به صورت عینی تحقق یافته و قیام آن نسبت به افراد مختلف به جهت تفاوت های وجودی آنها می تواند متقدم یا متاخر باشد..
روح الله شهیدی؛ محسن میر باقری؛ داود آتشگاهی
چکیده
در باب جهانشناسی کلامی، آموزه هفت آسمان از محوریترین آموزههاست که عالمان مسلمان و از جمله دانشیان امامیه بدان توجّه کردهاند. در باب این آموزه تاکنون هفت نظریهی اصلی مطرح شده است که به نظر میرسد هریک از آنها دارای ابهامها و ضعفهایی است که نتوانستهاند دیدگاهی جامع، منسجم و در ارتباط با دیگر آموزههای دینی عرضه نمایند. ...
بیشتر
در باب جهانشناسی کلامی، آموزه هفت آسمان از محوریترین آموزههاست که عالمان مسلمان و از جمله دانشیان امامیه بدان توجّه کردهاند. در باب این آموزه تاکنون هفت نظریهی اصلی مطرح شده است که به نظر میرسد هریک از آنها دارای ابهامها و ضعفهایی است که نتوانستهاند دیدگاهی جامع، منسجم و در ارتباط با دیگر آموزههای دینی عرضه نمایند. در این پژوهش کاستیها و ابهامهای این دیدگاهها برنموده شده و آنگاه با منبع قراردادن قرآن و روایات و بهرهگیری از یافتههای مسلم علوم تجربی و با استفاده از روش ترکیبی تفسیر علمی و تفسیر قرآن به قرآن، دیدگاهی جدید با عنوان «جهان مربوط و جهانهای نامربوط» مطرح میشود که ابهامات و اشکالات نظریات پیشین را ندارد. این نظریهی جدید مبتنی بر تحلیلی نوین از ساختار منظومه شمسی است و در آن ادعا شده است که هر یک از آسمانهای هفتگانه دارای عنوانی خاص در قرآن بوده که بر مصادیق مشخص عینی و خارجی در منظومه شمسی قابل تطبیق است و از این جهت دارای امتیاز و نیز ابتکار در مقایسه با دیگر دیدگاهها است.
امیر عبدالهی خلج؛ عباس ایزدپناه
چکیده
این پژوهش با رویکرد مفهومپردازی با افزودن روش ترکیبی به بررسی دو مفهوم تعاملگرایی و انـسجامگرایی در مـقام مـفاهیمی مـوجود در بافت ساختارهای معرفتی، در زمـینه فلسفه معرفت دینی میپردازد و میکوشد بـا ملاحظۀ محدودیتهای معرفت دینی و با کاوش در ابرگرایش تعاملگرایی و سـاختار مـعرفتی انسجامگرایی، پیشنهادی ...
بیشتر
این پژوهش با رویکرد مفهومپردازی با افزودن روش ترکیبی به بررسی دو مفهوم تعاملگرایی و انـسجامگرایی در مـقام مـفاهیمی مـوجود در بافت ساختارهای معرفتی، در زمـینه فلسفه معرفت دینی میپردازد و میکوشد بـا ملاحظۀ محدودیتهای معرفت دینی و با کاوش در ابرگرایش تعاملگرایی و سـاختار مـعرفتی انسجامگرایی، پیشنهادی را برای توجیه گزاره ها و نوع ارتباط آنها در حوزه معرفت دینی ارائه دهـد.ضروری است پس از بازخوانی دو مفهوم تعاملگرایی و انـسجامگرایی در فلسفه معرفت دینی، مفاهیم متناظر با آنها با توجه بـه مـلاحظات ساختاری بافت جدید بیان شود.با در نظر گرفتن ماهیت ساختارهای تعاملی و انسجامگرا و نیز با لحاظ کردن چیستی معرفت دینی و الزامات آن، میتوان الگوی سـاختار مـطلوب را معرفت دینی عقلانی اعتدالی منسجم تعاملگرا با حفظ و حوزة به کارگیری هر یک در نظر گرفت.سـاختار معرفت دینی عقلانی اعتدالی، برای تقویت توجیهپذیری و بـسط مـبانی از متن به خارج از آن و همچنین به منظور پایش روشمند انسجام ساختار، به صورت دائم از حـلقههـای انسجامی و سازوارهای تعاملی بهره میبرد و در سطحی مماس بـا عمل نیز برای پاسـخ بـههنگام به چالشها و پرسشهای نظری و عـملی، بـه صورت موقت، آنها را به کار میگیرد تا مجددا ساختار بازسازی شود.
اسماعیل علیخانی
چکیده
انکار خداوند ناشی از دو گونه عوامل معرفتی یا برهانی و غیرمعرفتی یا غیراستدلالی است. خود عوامل غیرمعرفتی الحاد در گونههای مختلف روانشناختی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بروز مییابد. پرسش پیش روی این نوشتار این است که آیا فقدان فیزیکی پدر یا ناکارآمدی و فساد او، به عنوان یک عامل غیرمعرفتی، نقشی در انکار خداوند از سوی فرزندان در سنین ...
بیشتر
انکار خداوند ناشی از دو گونه عوامل معرفتی یا برهانی و غیرمعرفتی یا غیراستدلالی است. خود عوامل غیرمعرفتی الحاد در گونههای مختلف روانشناختی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بروز مییابد. پرسش پیش روی این نوشتار این است که آیا فقدان فیزیکی پدر یا ناکارآمدی و فساد او، به عنوان یک عامل غیرمعرفتی، نقشی در انکار خداوند از سوی فرزندان در سنین بزرگسالی ایفا میکند یا خیر. این پژوهش با کمک روش توصیفی تحلیلی، یعنی با استناد به دیدگاههای مختلف مربوط به این ایده، علت پیوند میان آن دو را از ابعاد گوناگون مورد کندوکاو قرار داده است و شواهدی بر این باور ذکر کرده است و در نهایت با روش تحلیلی انتقادی به ارزیابی و نقد آن پرداخته است. حاصل این پژوهش این است که: الف) بسیاری از رد و انکارهای خداوند در سنین بزرگسالی، بهویژه در جوامع مسیحی غرب، ریشه در کودکی شخص و عوامل ناخودآگاه، از جمله فقدان پدر یا پدر خوب دارد؛ ب) اما نمیتوان از عوامل دیگر و نیز، بیتأثیر یا کمتأثیر بودن این عامل در جوامع و فرهنگهای دیگر غافل بود.
علی رضا فارسی نژاد؛ امید ارجمند
چکیده
مطهری با بهره گیری از میراث قرآنی، فلسفی، عرفانی و علوم و فلسفههای جدید کاملترین تقریر از نظریه فطرت را ارائه میدهد. وی در ابتدا سه مرتبه طبیعت، غریزه و فطرت را برای انسان در نظر میگیرد. مرتبه فطرت را به دو بخش فطرت شناخت و فطرت گرایش تقسیم میکند و برای فظرت گرایش، گرایشهای پنج گانهای را ذکر میکند. یونگ تحت تاثیر دیگر روانشناسان ...
بیشتر
مطهری با بهره گیری از میراث قرآنی، فلسفی، عرفانی و علوم و فلسفههای جدید کاملترین تقریر از نظریه فطرت را ارائه میدهد. وی در ابتدا سه مرتبه طبیعت، غریزه و فطرت را برای انسان در نظر میگیرد. مرتبه فطرت را به دو بخش فطرت شناخت و فطرت گرایش تقسیم میکند و برای فظرت گرایش، گرایشهای پنج گانهای را ذکر میکند. یونگ تحت تاثیر دیگر روانشناسان و سنتهای فلسفی و عرفانی، نظریه ناهشیار را مطرح مینماید. او در ابتدا روان انسان را به دو بخش روان خودآگاه و روان ناخودآگاه تقسیم میکند. سپس روان ناخودآگاه را به دو قسم ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی تقسیم میکند و برای ناخودآگاه جمعی کهن الگوهای مختلفی ذکر میکند. هدف این پژوهش بررسی و تطبیق چارچوب کلی این دو نظریه میباشد که به روش توصیفی، تحلیلی و تطبیقی این هدف دنبال شده است. انسان شناسانه بودن هر دو نظریه، تناظر فطرت شناخت با خودآگاه، و فطرت گرایش با ناخودآگاه، همسنگی فطرت فردی با ناخودآگاه فردی و فطرت عمومی با ناخودآگاه جمعی، شباهت گرایشهای پنج گانه فطری با کهن الگوها، محمل قرار گرفتن هر دو نظریه برای تبیین پدیدههای دینی از شباهتهای این دو نظریه است. اختصاص نظریه فطرت به جنبههای مثبت و متعالی و پرداختن نظریه ناهشیار به جنبههای مثبت و منفیِ نفس از تفاوتهای این دو نظریه میباشد.
امرالله قلی زاده
چکیده
ریچارد داوکینز با رویکرد الحادی به تبیین تکاملیِ منشأ دین پرداخته است. وی در این راستا از فرضیه «دین به مثابه یک امر فرعی» و همچنین فرضیه «مم» سود جسته است. در مقابل آلیستر مکگراث به نقد رویکرد الحادی وی پرداخته و ادله وی را عمیقا ناکافی و ناموجه میداند. به نظر مکگراث تبیینِ صرفا زیستشناختی از منشأ دین، نادرست بوده ...
بیشتر
ریچارد داوکینز با رویکرد الحادی به تبیین تکاملیِ منشأ دین پرداخته است. وی در این راستا از فرضیه «دین به مثابه یک امر فرعی» و همچنین فرضیه «مم» سود جسته است. در مقابل آلیستر مکگراث به نقد رویکرد الحادی وی پرداخته و ادله وی را عمیقا ناکافی و ناموجه میداند. به نظر مکگراث تبیینِ صرفا زیستشناختی از منشأ دین، نادرست بوده و ناشی از خلط میان تکامل زیستی و تکامل فرهنگی است. ناسازواری، فقدان دلیل، سوگیری شناختی، عدم تمایز میان گزاره های دین، عدم مشابهت میان ژن و مم از جمله اشکالات وی به دو فرضیه مزبور است. مسأله تحقیق پیشرو آن است که تقابل این دو رویکرد را به تصویر کشد و به سنجش گذارد. در این ارزیابی به لحاظ گردآوری از روش کتابخانهای – اسنادی و به لحاظ مقام داوری از روش تحلیلی سود جستهایم. دستاورد تحقیق نشان میدهد که اگر چه در مجموع، اشکالات مکگراث، مفید و اثر بخش است؛ اما در برخی موارد، تبیین کافی و جامعی از سوی وی صورت نپذیرفته است.
علی مؤیدی؛ علی اکبر عبدل آبادی؛ مریم خوشدل روحانی
چکیده
کشف ِارتباط علم تجربی و جهانبینی́́ کشف ارتباط دو قلمرو جداگانه از معرفت انسانی است. جهانبینی غالباً به مسائل مابعدالطّبیعی مربوط است و علم تجربی به قلمرو مسائل طبیعی. امّا پس از کشفِ ارتباط آنها میتوان دریافت که آیا کشفهای جدید علمی میتوانند به جهانبینیهای جدید بینجامند یا نه و آیا جهانبینیهای جدید میتوانند ...
بیشتر
کشف ِارتباط علم تجربی و جهانبینی́́ کشف ارتباط دو قلمرو جداگانه از معرفت انسانی است. جهانبینی غالباً به مسائل مابعدالطّبیعی مربوط است و علم تجربی به قلمرو مسائل طبیعی. امّا پس از کشفِ ارتباط آنها میتوان دریافت که آیا کشفهای جدید علمی میتوانند به جهانبینیهای جدید بینجامند یا نه و آیا جهانبینیهای جدید میتوانند علوم تجربی را دگرگون سازند یا نه. ما در این مقاله برای بررسی این امر به سراغ آرای عبدالکریم سروش رفتهایم. سروش معتقد است که علوم گونهگون ارتباطهای گوناگونی با یکدیگر دارند. وی با تفکیک دو مقامِ «اثبات» و «ثبوت» و نیز دو مرحلة «گردآوری» و «داوری» نشان میدهد که ارتباط علوم با یکدیگر فقط در مقامِ «اثبات» و مرحلۀ «گردآوری» است و در این مقام و این مرحله جهانبینی بر علم تجربی و علم تجربی بر جهانبینی میتواند تأثیر نهد.
مهدی نعمتی؛ سید سجاد جعفری
چکیده
مدرنیته که بیانگر تازگی، گسست از گذشته و ورد به آیندهای در حال ظهور است، بر تمامی جنبههای زندگی از جمله دین تاثیرگذار بوده است و در تضاد با نقش ادیان الهی از جمله نقش مهمی که اینگونه ادیان در معنا بخشیدن به زندگی دارند قرار گرفته و به دنبال معنا و هدف جدیدی از زندگی است. به همین جهت در پژوهش حاضر با بررسی نقش معنویت مدرن در معنای زندگی ...
بیشتر
مدرنیته که بیانگر تازگی، گسست از گذشته و ورد به آیندهای در حال ظهور است، بر تمامی جنبههای زندگی از جمله دین تاثیرگذار بوده است و در تضاد با نقش ادیان الهی از جمله نقش مهمی که اینگونه ادیان در معنا بخشیدن به زندگی دارند قرار گرفته و به دنبال معنا و هدف جدیدی از زندگی است. به همین جهت در پژوهش حاضر با بررسی نقش معنویت مدرن در معنای زندگی به دنبال پاسخ به این سؤال است که معنویت مدرن چگونه به زندگی معنا داده و دارای چه نقاط قوت و ضعفی است؟روش پژوش توصیفی-تحلیلی و جمعآوری اطلاعات با استفاده از منابع کتابخانه صورت گرفته است. نتایج تحقیق بیانگر آن بوده است که معنویت مدرن نیز زندگی انسان را دارای معنا و هدف میداند و با داشتن امتیازاتی مانند تاکید بر عقلانیت مدرن، ملاحظه شرایط انسان مدرن، دغدغههای کاهش و درد انسان مدرن... در وهله اول جهت ایجاد معنای زندگی جذاب، معقول و کارآمد به نظر می رسد؛ ولی از آنجایی که معنویت مدرن انسانمحور است و تنها از عقلانیت خود بنیاد برای شناخت معنویت استفاده میکند، این تصویر اولیه از معنویت مدرن از بین می رود؛ بنابراین معنویت مدرن در بحث معنای زندگی به حداقل ها اکتفا کرده است و بیشتر رویکردی پراگماتیستی دارد که نوعاً روشی تسکینی و تخدیری برای انسان می باشد.
ابراهیم نوئی
چکیده
شماری از مستشرقان و تعدادی از اندیشمندان مسلمان مُصرّانه بر این باورند که میراث حکمی و کلامی ابن رشد در جهان اسلام و از جمله ایران، وارد نشد و حکیمان و متکلمان مسلمان، التفاتی به نوشته های او نکردند. توجیهاتی مانند نبود نسخه های آثار ابن رشد یا نداشتن شاگردان وفاداری به وی نیز بر این باور ارائه شده است. نوشتار حاضر می کوشد هم گزارشی ...
بیشتر
شماری از مستشرقان و تعدادی از اندیشمندان مسلمان مُصرّانه بر این باورند که میراث حکمی و کلامی ابن رشد در جهان اسلام و از جمله ایران، وارد نشد و حکیمان و متکلمان مسلمان، التفاتی به نوشته های او نکردند. توجیهاتی مانند نبود نسخه های آثار ابن رشد یا نداشتن شاگردان وفاداری به وی نیز بر این باور ارائه شده است. نوشتار حاضر می کوشد هم گزارشی از جبهه مقابل با این باور ارائه دهد و هم نادرستی پندار بی توجهی اندیشمندان جهان اسلام و به ویژه ایرانیان به میراث ابن رشد را نشان دهد. برای نیل به این منظور به نوشته های متعددی از حکیمان و متکلمان شرق عالم اسلام تمسک می شود که در آنها صریحاً از ابن رشد و یا نوشته های او نام می برند و گاه به نقد می نشینند. همچنین در این نوشتار به بسیاری از مسایلی اشاره می شود که متکلمان و فیلسوفان مسلمان در نوشته های ابن رشد دنبال کردند. سرانجام نیز محتمل ترین وجه برای کم توجهی حکیمان مسلمان به نوشته های ابن رشد ذکر خواهد شد.