علی نقی باقرشاهی
دوره 2، شماره 3 ، خرداد 1390، صفحه 1-15
چکیده
«قانون کارما» (karma) و فرضیۀ «بازپیدایی» (rebirth) از موضوعات مهمی است که با مسئلۀ حیات پس از مرگ، جبر و اختیار، و تقدیر و سرنوشت انسان ارتباط دارد. ازاینرو، در ادیان و مکاتب فلسفی هند مطرح و تقریباً مورد قبول کلیۀ آنها بوده است و شالودۀ عقاید فلسفی آنها را تشکیل میدهد. کارما بهمعنای عمل و عکسالعمل است؛ یعنی ...
بیشتر
«قانون کارما» (karma) و فرضیۀ «بازپیدایی» (rebirth) از موضوعات مهمی است که با مسئلۀ حیات پس از مرگ، جبر و اختیار، و تقدیر و سرنوشت انسان ارتباط دارد. ازاینرو، در ادیان و مکاتب فلسفی هند مطرح و تقریباً مورد قبول کلیۀ آنها بوده است و شالودۀ عقاید فلسفی آنها را تشکیل میدهد. کارما بهمعنای عمل و عکسالعمل است؛ یعنی هر عملی چه خوب و چه بد دارای عکسالعملی است. همۀ آنها همچنین، اعتقاد دارند که نظام عالم در نظام اخلاقی انسانها منعکس میشود. درخصوص منشأ مفهوم کارما در میان محققان اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند کارما ریشۀ ودایی (vedic) دارد، برخی نیز ریشۀ اعتقاد به کارما را در اعتقادات قبایل بومی ماقبل ودایی میدانند. در اوپانیشادها (Upanishads) نیز کارما و فرضیۀ بازپیدایی مطرح بوده و صریحاً به جدایی روح از بدن اشاره شده است. در گیتا (Gita) نیز صریحاً، به قانون کارما و بازپیدایی اشاره شده است. در آیینهای بودایی و جین نیز اعتقاد به کارما وجود دارد. در آیین بودا، از واژهای به نام سامسکارا (smskara) استفاده شده است که بهمعنای نیرو، اراده، ساختن، و بههمآمیختن است. در آیین جین نیز به سرگردانی روح در سلسلهمراتب هستی اشاره شده است و اعتقاد آنها این است که باید ازطریق اصول اخلاقی و رهبانی روح را از زندان تن آزاد کرد. در میان متفکران معاصر هندی، اوروبیندو (Aurobindo) مسئلۀ کارما را، بهطور جدی، بررسی کرده است. اساساً، این موضوع یکی از دغدغههای اولیۀ او بوده و در چهارچوب نظریۀ تکاملی خود به آن پرداخته است.
علی رحمانی فیروزجاه؛ سعدیه سهرابی
دوره 2، شماره 3 ، خرداد 1390، صفحه 17-32
چکیده
مفهوم سبک زندگی، به نسبت رویکردهایی که بدان پرداخته میشود، تعاریف متفاوتی دارد. سبکهای زندگی مجموعهای از طرز تلقیها، الگوها، ارزشها، شیوههای رفتار، سلیقهها، نوع مصرف، و وسایل زندگی است که غالباً اقدامی جمعی است و شماری از افراد در یک نوع سبک زندگی، اشتراکهایی پیدا میکنند و این اشتراکها بهصورت ...
بیشتر
مفهوم سبک زندگی، به نسبت رویکردهایی که بدان پرداخته میشود، تعاریف متفاوتی دارد. سبکهای زندگی مجموعهای از طرز تلقیها، الگوها، ارزشها، شیوههای رفتار، سلیقهها، نوع مصرف، و وسایل زندگی است که غالباً اقدامی جمعی است و شماری از افراد در یک نوع سبک زندگی، اشتراکهایی پیدا میکنند و این اشتراکها بهصورت نمادین در جامعه مطرح و موجب هویتبخشی به شخص و گروههای اجتماعی میشود. امروزه سبک زندگی عاملی تأثیرگذار در تمامی جنبههای زندگی دانسته میشود که در این مقاله با روش تحلیل متن به بررسی تأثیر سبک زندگی بر نظام ارزشی افراد و جامعه با محوریت دین از دیدگاه ابن خلدون در مقدمهاش پرداختیم. به نظر ابن خلدون، محیط جغرافیایی و شیوۀ معاش موجب شکلگیری دو سنخ بادیهنشین و شهرنشین با سبکهای زندگی متفاوت در جامعه میشود. در نوع سبک زندگی و نیازهای سنخ بادیهنشین شرایطی بهوجود میآید که شهرنشینی گسترش پیدا میکند و سبک زندگی خاص خودش را بهوجود میآورد. این سبک زندگی با بسیاری از عرصههای حیات جمعی در ارتباط قرار گرفته است و موجب تغییر در دینداری با سه بعد اعتقادی، اخلاقی، و مناسکی میشود.
عبدالله قنبرلو
دوره 2، شماره 3 ، خرداد 1390، صفحه 33-55
چکیده
این مقاله به بررسی تأثیر مدرنیته بر جایگاه علم و دین در زندگی اجتماعی بشر میپردازد. در چهارچوب تحول پارادایمی که با ظهور تفکر و زندگی مدرن اتفاق افتاد، عقل انسان به معتبرترین منبع شناخت و امنیت و رفاه انسان به مهمترین آرمان شناخت تبدیل شد. در معرفتشناسی مدرنیته، تجربه و تبیین منطقی ارتباط میان متغیرها در رسیدن به یک شناخت ...
بیشتر
این مقاله به بررسی تأثیر مدرنیته بر جایگاه علم و دین در زندگی اجتماعی بشر میپردازد. در چهارچوب تحول پارادایمی که با ظهور تفکر و زندگی مدرن اتفاق افتاد، عقل انسان به معتبرترین منبع شناخت و امنیت و رفاه انسان به مهمترین آرمان شناخت تبدیل شد. در معرفتشناسی مدرنیته، تجربه و تبیین منطقی ارتباط میان متغیرها در رسیدن به یک شناخت معتبر نقش اساسی دارند. بهعلاوه، علمگرایی مدرنیته، اساساً، در خدمت نیازهای فایدهگرایانه به مفهوم مادی بشر است. سکولاریسم یکی از ویژگیهای بنیادین سیستم معنایی مدرنیته است که براساس آن دین و آموزههای دینی تنها درصورتی به رسمیت شناخته میشوند که با الزامات مدرنیته هماهنگ باشند. همچنین، گزارههای دینی درصورتی علمی بهحساب میآیند که با روشهای علمی مدرن تأیید شوند. الزامات معرفتشناختی مدرنیته در علوم اجتماعی و انسانی نیز آثار شگرفی بهجا گذاشتهاند. برایناساس، علوم انسانی مدرن با رویکردی سکولار قوام یافته است.
حسین مسعودنیا؛ حسین توسلی
دوره 2، شماره 3 ، خرداد 1390، صفحه 57-73
چکیده
هر نظریهای برای تداوم خود نیازمند است تا با مقتضیات زمانی و مکانی هماهنگی و تحول یابد. در تحول یک نظریه، باید فرضیههای اصلی یک نظریه را حفظ کرد تا به بن و ریشۀ آن ضربه وارد نشود. ازسوی دیگر، تحول باید بهگونهای باشد که یک نظریه بتواند با شرایط زمانی و مکانی خود وفق یابد. این همان چیزی است که در روششناسی لاکاتوش مشاهده ...
بیشتر
هر نظریهای برای تداوم خود نیازمند است تا با مقتضیات زمانی و مکانی هماهنگی و تحول یابد. در تحول یک نظریه، باید فرضیههای اصلی یک نظریه را حفظ کرد تا به بن و ریشۀ آن ضربه وارد نشود. ازسوی دیگر، تحول باید بهگونهای باشد که یک نظریه بتواند با شرایط زمانی و مکانی خود وفق یابد. این همان چیزی است که در روششناسی لاکاتوش مشاهده میشود. ایمر لاکاتوش ازجملة فیلسوفان علم محسوب میشود. او منتقد روششناسی پوپر است. پوپر براساس نگرش ابطالگرایانة خود تلاش میکرد تا نظریات بهگونهای مورد ابطال قرار گیرند. سپس، نظریات ابطالشده حذف و نظریات جدید جانشین آن شوند. به نظر لاکاتوش، ابطالگرایی پوپر سعی دارد راهی ارائه دهد که بتوان ازطریق آن، با آزمونهای قاطع، بین دو نظریۀ رقیب قضاوت کرد. بنابراین، او روششناسی متفاوتی با روششناسی پوپر ارائه میدهد. روششناسی لاکاتوش مبتنیبر راهنمون سلبی و راهنمون ایجابی است. این مقاله درصدد ایده و الهامگرفتن از روششناسی لاکاتوش است تا براساس آن بتوانیم سیر تحول نظریۀ ولایت انتصابی عامۀ فقیهان، به نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه را، بررسی کنیم. تأکید اصلی در ایده و الهامگرفتن از روششناسی لاکاتوش، راهنمون سلبی و راهنمون ایجابی است. بنابراین، این مقاله در صدد تجزیه و تحلیل روششناسی لاکاتوش و انطباقدادن آن با نظریة ولایت فقیهان نیست. تنها به این بسنده میکنیم که پس از ایدهگرفتن از روششناسی لاکاتوش، تحول و تکامل تاریخی نظریۀ ولایت انتصابی عامۀ فقیهان به نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه را بررسی کنیم.
مجید ملایوسفی؛ علی حیدری فرجی
دوره 2، شماره 3 ، خرداد 1390، صفحه 75-92
چکیده
یکی از مسائل مهم در تاریخ تفکر بشر مخلوق یا نامخلوقبودن عالم هستی بوده است. فیلسوفان پیش از ارسطو، هریک بهنوعی قائل به ازلی و غیرمخلوقبودن عالم هستی بودهاند. ارسطو با قائلشدن به ازلیت مقولههای حرکت، زمان، و ماده را مؤلفههای اصلی عالم هستی دانسته است و حکم به ازلی و غیرمخلوقبودن ...
بیشتر
یکی از مسائل مهم در تاریخ تفکر بشر مخلوق یا نامخلوقبودن عالم هستی بوده است. فیلسوفان پیش از ارسطو، هریک بهنوعی قائل به ازلی و غیرمخلوقبودن عالم هستی بودهاند. ارسطو با قائلشدن به ازلیت مقولههای حرکت، زمان، و ماده را مؤلفههای اصلی عالم هستی دانسته است و حکم به ازلی و غیرمخلوقبودن جهان هستی میدهد. از این حیث است که خدای ارسطو درمقام علت فاعلی عالم هستی، فقط محرک عالم است و هستیبخش آن قلمداد نمیشود. در ادیان ابراهیمی، ازجمله اسلام، خالقیت خداوند امری مسلم و بدیهی تلقی میشود. ازاینرو، ابن سینا در مسئلۀ آفرینش عالم از ارسطو فاصله میگیرد. درواقع، تصویر سینوی از عالم هستی و خداوند و رابطۀ این دو با هم متفاوت با تصویری میشود که ارسطو ارائه میدهد. ابن سینا با تقسیم حدوث به ذاتی و زمانی مدعی میشود که ازلیبودن عالم ازحیث زمانی مستلزم آن نیست که عالم هستی مخلوق خداوند نباشد. از این حیث نزد بوعلی خداوند علت فاعلی عالم است؛ صرفاً محرک نیست، بلکه معطی وجود به عالم هستی نیز تلقی میشود.
عبدالله نیکسیرت
دوره 2، شماره 3 ، خرداد 1390، صفحه 93-110
چکیده
در این مقاله سعی شده تا علل و دواعی امام محمد غزالی در مخالفت و ضدیت با فلسفه و فیلسوفان بهاختصار تقریر شود؛ زیرا بیتردید وی یکی از جدیترین و سرسختترین مخالفان فلسفه و فیلسوفان در همۀ ادوار تاریخ بوده است. البته، دراینباره سخن بسیار گفته شده است، اما در این میان بهتر است از زبان خود غزالی و فیلسوفان طراز اول به داوری ...
بیشتر
در این مقاله سعی شده تا علل و دواعی امام محمد غزالی در مخالفت و ضدیت با فلسفه و فیلسوفان بهاختصار تقریر شود؛ زیرا بیتردید وی یکی از جدیترین و سرسختترین مخالفان فلسفه و فیلسوفان در همۀ ادوار تاریخ بوده است. البته، دراینباره سخن بسیار گفته شده است، اما در این میان بهتر است از زبان خود غزالی و فیلسوفان طراز اول به داوری بنشینیم تا حقیقت آفتابیتر شود. اما آنچه دراینباره، بهاجمال، میتوان گفت این است که درواقع، مخالفت غزالی نه با خود فلسفه که با ورود نابجا و ناصواب فیلسوفان در عرصۀ دیانت بوده است. البته، مخالفت وی با فیلسوفان نیز در نظر خویش، نه از سر عناد و رقابت که به انگیزۀ دفاع از دین بوده است؛ زیرا حداقل، پارهای از عقاید فیلسوفان موجب سستی دیانت تودۀ مردم میشود و در تناقض با اعتقادات و اصول دین است.