سعید گودرزی؛ منوچهر رشادی
چکیده
چکیدهدر این پژوهش با توجه به انواع رابطة علم و دین (تعارض، تمایز، تلاقی و سازگاری)، به بررسی آرای تعدادی از جامعهشناسان پرداخته شده است. نظریهپردازانی مثل کنت، مارکس، دورکیم، وبر و... دارای دیدگاه تعارض هستند و معتقدند باگذر جوامع از سنتی به مدرن و چیرگی علم تجربی و شیوة تفکر مدرن، جایگاه دین در دوران مدرن تضعیف شده و علم جای آن را ...
بیشتر
چکیدهدر این پژوهش با توجه به انواع رابطة علم و دین (تعارض، تمایز، تلاقی و سازگاری)، به بررسی آرای تعدادی از جامعهشناسان پرداخته شده است. نظریهپردازانی مثل کنت، مارکس، دورکیم، وبر و... دارای دیدگاه تعارض هستند و معتقدند باگذر جوامع از سنتی به مدرن و چیرگی علم تجربی و شیوة تفکر مدرن، جایگاه دین در دوران مدرن تضعیف شده و علم جای آن را میگیرد. برخی دیگر از جامعه شناسان مانند اسپنسر اعتقاد به تعامل و برخی دیگر مانند زیمل معتقد به جدایی (استقلال) بین علم و دین هستند. راهبرد هابرماس تعامل علم و دین است و زندگی اجتماعی جوامع مدرن در غیاب دین و اخلاق دینی را غیرممکن میداند. گیدنز نیز مخالف کاهش نفوذ دین با پیشرفت مدرنیته در دنیای مدرن است، اما بازاندیشی دینی را مطرح میکند. یافتهها بازگوی آن است که دیدگاه یکتایی در جامعهشناسی وجود ندارد که بتواند به طور کافی، همة پیچیدگىهای مرتبط با رابطة علم و دین را پوشش دهد. اما میتوان گفت تغییر دیدگاههای جامعهشناسان کلاسیک مبتنی بر تعارض، به سوی دیدگاههای مبتنی بر تعامل علم و دین در نظریههای متأخر جامعهشناسی است که به نوعی هم زیستی مسالمت آمیز میان مدرنیته و علم از سویی و دین از سویی دیگر است.