چکیده
نحوۀ مناسبات علم و دین همواره از جملة پرسشهای مهم قرون گذشته بوده و پاسخهای متفاوتی نیز به آن داده شده است. در این تحقیق تلاش می شود تا نشان دهد که، بهرغم پیشرفتهای خیرهکنندۀ علم و نقش فزایندۀ آن در حیات بشری، نسبت طولی، و نه عرضی دین و علم و منشأ الهی و وحیانی دین باعث شده است که دین همواره از جمله نیازهای اساسی ...
بیشتر
چکیده
نحوۀ مناسبات علم و دین همواره از جملة پرسشهای مهم قرون گذشته بوده و پاسخهای متفاوتی نیز به آن داده شده است. در این تحقیق تلاش می شود تا نشان دهد که، بهرغم پیشرفتهای خیرهکنندۀ علم و نقش فزایندۀ آن در حیات بشری، نسبت طولی، و نه عرضی دین و علم و منشأ الهی و وحیانی دین باعث شده است که دین همواره از جمله نیازهای اساسی بشر باشد، و این دین بوده که پرسشهای بنیادین انسان را پاسخ گفته است؛ لذا نمیتوان اندیشۀ محدودیت قلمرو و کارکردهای دین را معقول و قابل دفاع دانست. البته، وجود برخی تشابهات در ویژگیهای علم و دین باعث شده است که همکاری آن دو بیشتر باشد، اما این امر بدان معنی نیست که یکی جای دیگری را بگیرد. در این باره میتوان به برخی شباهتها در تجربه، تبیین، عینیت، مدلها، و پارادایمهای آن دو اشاره کرد؛ در عین حال که هریک کارکرد خاص خود را دارد و این کارکرد از دیگری ساخته نیست. در این زمینه میتوان به نقش بنیادین دین در تأمین مبانی اساسی علم و شکلدهی به نظریهها و قوانین علم و نیز نقش پیشرفتهای علمی در تبیین بیشتر باورهای دینی نگاه کرد.