غلامرضا صادقیان؛ هادی صمدی؛ کیوان الستی
چکیده
مقالة حاضر به دیدگاه چارلز سندرز پیرس، معمار پراگماتیسم دربارة رابطة علم و دین میپردازد. اندیشههای پیرس، بجز اهمیت ذاتی، از جهت تأثیر بر ویلیام جیمز و جان دیویی، دو تن از سرآمدان پراگماتیسم و معماران حوزة اندیشه و فرهنگ و آموزش امریکا اهمیت مضاعف دارد. در دعوی اصلی مقاله استدلال میکنیم با آنکه پیرس به گفتوگوی علم و دین اعتقاد ...
بیشتر
مقالة حاضر به دیدگاه چارلز سندرز پیرس، معمار پراگماتیسم دربارة رابطة علم و دین میپردازد. اندیشههای پیرس، بجز اهمیت ذاتی، از جهت تأثیر بر ویلیام جیمز و جان دیویی، دو تن از سرآمدان پراگماتیسم و معماران حوزة اندیشه و فرهنگ و آموزش امریکا اهمیت مضاعف دارد. در دعوی اصلی مقاله استدلال میکنیم با آنکه پیرس به گفتوگوی علم و دین اعتقاد داشت، اما چون خطاپذیرانگاری، آموزة اصلی فلسفة او، در چالش با آموزههای تعیینی و متافیزیکی کلیسا بود، پیرس کلیسای جهانی غیرالهیاتی را که با عشق الهی برپا میشود، پیشنهاد کرد که با کلیسای الهیاتی محافظهکار تفاوت اساسی دارد و برای صدق علمی، احترام اساسی قائل خواهد بود. پیرس که از «ازدواج» علم و دین سخن میگفت، نزاع یا بیتفاوتی را در روابط علم و دین نمیپذیرفت و میاندیشید که علم و دین باید تا رسیدن به صدق که برای پیرس همیشه «در راه» است، تعامل داشته باشند. فلسفة دین پیرس تا حدودی انگیزشگر است. به این دلیل وسوسهانگیز و انگیزشگر است که پیرس در مقام یک منطقدان و فیلسوف علم دقیق آن را گسترش داد و بسیاری از کسانی که به دلیل تسلط در منطق، فلسفة علم و نشانهشناسی، جذب پیرس شدهاند، از آنچه در کار او در مسائل دینی میبینند، نگران میشوند.
هادی صمدی
چکیده
مقالۀ حاضر تلاشی است در جهت تحلیل فلسفی و نقادی «روانشناسی اسلامی». دعوی مقاله آن است که آنچه امروزه در ایران روانشناسی اسلامی خوانده میشود مفهومی بیش از حد فراگیر، مبهم، و درهمآمیخته است. هدف آن است که ذیل آن حیطههای نسبتاً مجزایی را تشخیص دهیم. عدهای از این عنوان، نوعی علم دینی را استنباط میکنند و به معنایی مشابه ...
بیشتر
مقالۀ حاضر تلاشی است در جهت تحلیل فلسفی و نقادی «روانشناسی اسلامی». دعوی مقاله آن است که آنچه امروزه در ایران روانشناسی اسلامی خوانده میشود مفهومی بیش از حد فراگیر، مبهم، و درهمآمیخته است. هدف آن است که ذیل آن حیطههای نسبتاً مجزایی را تشخیص دهیم. عدهای از این عنوان، نوعی علم دینی را استنباط میکنند و به معنایی مشابه »اقتصاد اسلامی» آن را «روانشناسی اسلامی» میخوانند. در مقاله، از منظری فلسفۀ علمی، این برداشت از روانشناسی اسلامی نقد میشود. برخی دیگر مطالعهی روانشناسانهی اسلام را در نظر دارند که با این برداشت میتوان آن را ذیل «روانشناسی دین» گنجاند و آن را «روانشناسی اسلام» خواند. در مقاله برخی پبشنهادها برای کار در این حوزه عرضه میشود. دستهای نیز به وجه تکنولوژیک روانشناسی اسلامی اشاره، و آن را به عنوان نوعی روانشناسی مذهبی درنظر دارند. در این مقاله پنج معنای متفاوت از «روانشناسی اسلامی» معرفی میشود. دعوی مقاله آن است که عدم توجه به این تفکیکها از علل اصلی ابهامهای فراوانِ موجود در «روانشناسی اسلامی» است و توجه به آنها میتواند به پژوهشگران علاقمند به این حوزه کمک کند تا جایگاه پژوهش خود را در گسترهی روابط متنوعی که میان روانشناسی و دین وجود دارد شناسایی کنند.