علیرضا منجمی؛ غلامحسین مقدم حیدری
چکیده
ارزیابی پژوهشهای حوزۀ علوم انسانی یکی از مباحث مناقشهآمیز است. تأمل در این مناقشه نشان میدهد که مباحث مطرح شده، بیشتر جدلی و خطابی است و چارچوبهای نظری و معرفتی آن نامشخص و آشفته است. تلاش ما در این مقاله آن است که این مناقشه جدلی را به سطح یک مسئلۀ معرفتی در حوزۀ فلسفه علم ارتقاء دهیم تا از رهگذر آن بتوانیم آن را درست صورتبندی ...
بیشتر
ارزیابی پژوهشهای حوزۀ علوم انسانی یکی از مباحث مناقشهآمیز است. تأمل در این مناقشه نشان میدهد که مباحث مطرح شده، بیشتر جدلی و خطابی است و چارچوبهای نظری و معرفتی آن نامشخص و آشفته است. تلاش ما در این مقاله آن است که این مناقشه جدلی را به سطح یک مسئلۀ معرفتی در حوزۀ فلسفه علم ارتقاء دهیم تا از رهگذر آن بتوانیم آن را درست صورتبندی و فهم کنیم. در بخش اول نشان میدهیم با قطع ارتباط با خاستگاههای فلسفه علمی و غلبۀ نگاه پوزیتیویستی، بحران علم سنجی رخ داد. سپس نشان داده خواهد شد که فهم این بحران درگرو بازگشت به فلسفه علم با رویکرد غیرپوزیتویستی است. نقد علمسنجی رایج و برجسته کردن بحران آن بدان معنا نیست که ارزیابی پژوهشهای علوم انسانی، ناممکن و دست نایافتنی است، بلکه باید پژوهشورزی در جوامع علوم انسانی در کانون توجه قرار گیرد تا پژوهشورزی و ارزشهای جامعه علمی برجسته شود. بنابراین ارزیابی روا و دقیق پژوهشهای علوم انسانی نمیتواند صرفاً با کمیسازی صرف محصولات پژوهشی محقق شود بلکه این مهم درگرو تعامل مطالعات فلسفه علم، انسانشناسی علم و جامعهشناسی علم و تاریخ علم با علمسنجی است.