علیرضا منجمی؛ غلامحسین مقدم حیدری
چکیده
ارزیابی پژوهشهای حوزۀ علوم انسانی یکی از مباحث مناقشهآمیز است. تأمل در این مناقشه نشان میدهد که مباحث مطرح شده، بیشتر جدلی و خطابی است و چارچوبهای نظری و معرفتی آن نامشخص و آشفته است. تلاش ما در این مقاله آن است که این مناقشه جدلی را به سطح یک مسئلۀ معرفتی در حوزۀ فلسفه علم ارتقاء دهیم تا از رهگذر آن بتوانیم آن را درست صورتبندی ...
بیشتر
ارزیابی پژوهشهای حوزۀ علوم انسانی یکی از مباحث مناقشهآمیز است. تأمل در این مناقشه نشان میدهد که مباحث مطرح شده، بیشتر جدلی و خطابی است و چارچوبهای نظری و معرفتی آن نامشخص و آشفته است. تلاش ما در این مقاله آن است که این مناقشه جدلی را به سطح یک مسئلۀ معرفتی در حوزۀ فلسفه علم ارتقاء دهیم تا از رهگذر آن بتوانیم آن را درست صورتبندی و فهم کنیم. در بخش اول نشان میدهیم با قطع ارتباط با خاستگاههای فلسفه علمی و غلبۀ نگاه پوزیتیویستی، بحران علم سنجی رخ داد. سپس نشان داده خواهد شد که فهم این بحران درگرو بازگشت به فلسفه علم با رویکرد غیرپوزیتویستی است. نقد علمسنجی رایج و برجسته کردن بحران آن بدان معنا نیست که ارزیابی پژوهشهای علوم انسانی، ناممکن و دست نایافتنی است، بلکه باید پژوهشورزی در جوامع علوم انسانی در کانون توجه قرار گیرد تا پژوهشورزی و ارزشهای جامعه علمی برجسته شود. بنابراین ارزیابی روا و دقیق پژوهشهای علوم انسانی نمیتواند صرفاً با کمیسازی صرف محصولات پژوهشی محقق شود بلکه این مهم درگرو تعامل مطالعات فلسفه علم، انسانشناسی علم و جامعهشناسی علم و تاریخ علم با علمسنجی است.
غلامحسین مقدم حیدری
چکیده
یکی از مسایل مهم در زیست شناسی قرن هیجدهم بررسی دلایل تنوع اشکال گوناگون موجودات بود. معمولا در برابر این پرسش که « چرا این شکل از موجود زنده در میان اشکال گوناگونی که امکان حیات داشتند پدید آمده است؟» به نظریه ثبات انواع متوسل می شدند. این نظریه خاستگاه الاهیاتی داشت که معتقد بود هر نوع و شکلی از موجودات زنده به دست خداوند آفریده ...
بیشتر
یکی از مسایل مهم در زیست شناسی قرن هیجدهم بررسی دلایل تنوع اشکال گوناگون موجودات بود. معمولا در برابر این پرسش که « چرا این شکل از موجود زنده در میان اشکال گوناگونی که امکان حیات داشتند پدید آمده است؟» به نظریه ثبات انواع متوسل می شدند. این نظریه خاستگاه الاهیاتی داشت که معتقد بود هر نوع و شکلی از موجودات زنده به دست خداوند آفریده شده است. استدلال هایی که در این راستا بیان می شد معمولا استدلال های غایت انگارانه بود که بر اساس آن تبیین غایی آفرینش، اهداف و غایات هر موجود و علل غایی کارکرد آن ، موجه ترین تبیین ساختمان و شکل موجود زنده قلمداد می شد. . کنت بوفون و جورج کوویه ،زیست شناسان مشهور فرانسوی قرن 18 و 19، جزو تاثیرگزارترین افرادی بودند که با بیان «اصل شرایط حیات» تبیین غایت انگارانه از حیات یک موجود زنده را مورد بررسی نقادانه قرار داد. او بدون توسل به تبیین های غایت انگارانه الاهیاتی نشان داد که تبیین حیات یک موجود زنده یا کارکردهای آن همبسته با مجموعه ای از شرایط ضروری برای بیان یا وجود آن کارکرد است. در این مقاله می کوشیم اولا نشان دهیم که تبیین غایت انگارانه مبتنی بر مفهوم «کارکرد» در زیست شناسی است . ثانیا نشان خواهیم داد که چگونه کوویه با بیان اصل شرایط حیات تفسیری غیر الاهیاتی از شکل حیات یک موجود زنده ارائه کرد که بنابرآن ادامه حیات یک موجود زنده به شرایط محیطی بستگی دارد.