چکیده
نحوۀ مناسبات علم و دین همواره از جملة پرسشهای مهم قرون گذشته بوده و پاسخهای متفاوتی نیز به آن داده شده است. در این تحقیق تلاش می شود تا نشان دهد که، بهرغم پیشرفتهای خیرهکنندۀ علم و نقش فزایندۀ آن در حیات بشری، نسبت طولی، و نه عرضی دین و علم و منشأ الهی و وحیانی دین باعث شده است که دین همواره از جمله نیازهای اساسی ...
بیشتر
چکیده
نحوۀ مناسبات علم و دین همواره از جملة پرسشهای مهم قرون گذشته بوده و پاسخهای متفاوتی نیز به آن داده شده است. در این تحقیق تلاش می شود تا نشان دهد که، بهرغم پیشرفتهای خیرهکنندۀ علم و نقش فزایندۀ آن در حیات بشری، نسبت طولی، و نه عرضی دین و علم و منشأ الهی و وحیانی دین باعث شده است که دین همواره از جمله نیازهای اساسی بشر باشد، و این دین بوده که پرسشهای بنیادین انسان را پاسخ گفته است؛ لذا نمیتوان اندیشۀ محدودیت قلمرو و کارکردهای دین را معقول و قابل دفاع دانست. البته، وجود برخی تشابهات در ویژگیهای علم و دین باعث شده است که همکاری آن دو بیشتر باشد، اما این امر بدان معنی نیست که یکی جای دیگری را بگیرد. در این باره میتوان به برخی شباهتها در تجربه، تبیین، عینیت، مدلها، و پارادایمهای آن دو اشاره کرد؛ در عین حال که هریک کارکرد خاص خود را دارد و این کارکرد از دیگری ساخته نیست. در این زمینه میتوان به نقش بنیادین دین در تأمین مبانی اساسی علم و شکلدهی به نظریهها و قوانین علم و نیز نقش پیشرفتهای علمی در تبیین بیشتر باورهای دینی نگاه کرد.
این مقاله به بررسی تأثیر مدرنیته بر جایگاه علم و دین در زندگی اجتماعی بشر میپردازد. در چهارچوب تحول پارادایمی که با ظهور تفکر و زندگی مدرن اتفاق افتاد، عقل انسان به معتبرترین منبع شناخت و امنیت و رفاه انسان به مهمترین آرمان شناخت تبدیل شد. در معرفتشناسی مدرنیته، تجربه و تبیین منطقی ارتباط میان متغیرها در رسیدن به یک شناخت ...
بیشتر
این مقاله به بررسی تأثیر مدرنیته بر جایگاه علم و دین در زندگی اجتماعی بشر میپردازد. در چهارچوب تحول پارادایمی که با ظهور تفکر و زندگی مدرن اتفاق افتاد، عقل انسان به معتبرترین منبع شناخت و امنیت و رفاه انسان به مهمترین آرمان شناخت تبدیل شد. در معرفتشناسی مدرنیته، تجربه و تبیین منطقی ارتباط میان متغیرها در رسیدن به یک شناخت معتبر نقش اساسی دارند. بهعلاوه، علمگرایی مدرنیته، اساساً، در خدمت نیازهای فایدهگرایانه به مفهوم مادی بشر است. سکولاریسم یکی از ویژگیهای بنیادین سیستم معنایی مدرنیته است که براساس آن دین و آموزههای دینی تنها درصورتی به رسمیت شناخته میشوند که با الزامات مدرنیته هماهنگ باشند. همچنین، گزارههای دینی درصورتی علمی بهحساب میآیند که با روشهای علمی مدرن تأیید شوند. الزامات معرفتشناختی مدرنیته در علوم اجتماعی و انسانی نیز آثار شگرفی بهجا گذاشتهاند. برایناساس، علوم انسانی مدرن با رویکردی سکولار قوام یافته است.