علی باقر طاهری نیا
چکیده
بشر همواره برای شناخت بیشتر دنیای پیرامونش تلاش نموده به یافته های جدید علمی دست پیدا کند تا آنجا که میان پیشرفت های علمی و انتفاع بشر از پدید های عالم هستی نسبت مستقیم وجود داشته و دارد. در این میان فهم چیستی ، غایت و نهایت علم به معنای اخص آن یعنی دانش تجربی از دیر زمان به عنوان پرسش بزرگ اندیشمندان بوده است.در خصوص غایت و نهایت علم، ...
بیشتر
بشر همواره برای شناخت بیشتر دنیای پیرامونش تلاش نموده به یافته های جدید علمی دست پیدا کند تا آنجا که میان پیشرفت های علمی و انتفاع بشر از پدید های عالم هستی نسبت مستقیم وجود داشته و دارد. در این میان فهم چیستی ، غایت و نهایت علم به معنای اخص آن یعنی دانش تجربی از دیر زمان به عنوان پرسش بزرگ اندیشمندان بوده است.در خصوص غایت و نهایت علم، از تلقی بی پایان بودن ان تا باور به بلوغ کامل علم هر یک طرفدارانی دارد. سه نظریه خطی و چرخشی و سلسله مراتبی هرکدام باورمندانی دارد که روند تحول و خط پایان علم را از نگاه خود تبیین نموده اند، لکن در این میان معرفت مبتنی بر منطق قرآن جلوه متفاوتی از موضوع پایان علم و افق بلند مرز تولید علم ارایه می نماید. به نظر می رسد دقت در حوزه معنایی آیات تسخیر در قرآن کریم دستمایه بزرگیست تا نظریه قرانی متقن و متفاوتی با نظریه های رایج تحول معرفت علمی رایج در دنیا به دست بیاید.از منظر قرآن کریم انسان بالقوه قدرت انتفاع و تصرف در آنچه در آسمان ها و زمین را داراست بنابر این نقطه پایان علم بشر به فعلیت در آمدن آن قوه است.
زهرا خدایی قشلاق؛ ولیاله برزگر کلیشمی
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 113-133
چکیده
تا پیش از قرن نوزدهم میلادی، تعریف و تلقی رایج از علم در سرزمینهای اسلامی، تحت تأثیر آیات واحادیث، میراث سلف نخستین و حاکمیت رویکرد نقلگرای مبتنی بر کتاب و سنت در نهادهای آموزشی، اغلب قلمرویی محدود و ماهیتی دینی داشت. با استناد بر پژوهشهای انجام شده، رویارویی با غرب، مشاهده قدرت تکنولوژیکی علوم جدید و مقایسه پیشرفت کشورهای ...
بیشتر
تا پیش از قرن نوزدهم میلادی، تعریف و تلقی رایج از علم در سرزمینهای اسلامی، تحت تأثیر آیات واحادیث، میراث سلف نخستین و حاکمیت رویکرد نقلگرای مبتنی بر کتاب و سنت در نهادهای آموزشی، اغلب قلمرویی محدود و ماهیتی دینی داشت. با استناد بر پژوهشهای انجام شده، رویارویی با غرب، مشاهده قدرت تکنولوژیکی علوم جدید و مقایسه پیشرفت کشورهای اروپایی با عقبماندگی مزمن کشورهای اسلامی، چالشهای ذهنی متعددی را در حوزههای مختلف، میان متفکران مسلمان برانگیخت. یکی از رویکردهای مشترک اندیشمندان مسلمان در مواجهه با چالشهای ذهنی نوپدید، بازتعریف برخی مفاهیم سنتی، کلیدی و بنیادین در حوزههای گوناگون و انطباق آن با نیازها و مقتضیات جدید بوده است. مصر از دهه پایانی قرن هیجدهم میلادی به اینسو، یکی از کانونهای مواجهه با غرب و مدرنیته بود و تحولات گستردهای را در عرصههای مختلف تجربه نمود. در جستار حاضر به مطالعه موردی تلقی متفکران مصری از علم، پس از مواجهه و آشنایی آنها با مدرنیته میپردازیم و ضمن مقایسه آن با تلقی آنان از علم در دوران پیشامدرنیته به بیان تفاوتها و علل بازتعریف علم از سوی اندیشمندان مصری و ضرورتهای آن خواهیم پرداخت