زهرا خدایی قشلاق؛ ولیاله برزگر کلیشمی
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 113-133
چکیده
تا پیش از قرن نوزدهم میلادی، تعریف و تلقی رایج از علم در سرزمینهای اسلامی، تحت تأثیر آیات واحادیث، میراث سلف نخستین و حاکمیت رویکرد نقلگرای مبتنی بر کتاب و سنت در نهادهای آموزشی، اغلب قلمرویی محدود و ماهیتی دینی داشت. با استناد بر پژوهشهای انجام شده، رویارویی با غرب، مشاهده قدرت تکنولوژیکی علوم جدید و مقایسه پیشرفت کشورهای ...
بیشتر
تا پیش از قرن نوزدهم میلادی، تعریف و تلقی رایج از علم در سرزمینهای اسلامی، تحت تأثیر آیات واحادیث، میراث سلف نخستین و حاکمیت رویکرد نقلگرای مبتنی بر کتاب و سنت در نهادهای آموزشی، اغلب قلمرویی محدود و ماهیتی دینی داشت. با استناد بر پژوهشهای انجام شده، رویارویی با غرب، مشاهده قدرت تکنولوژیکی علوم جدید و مقایسه پیشرفت کشورهای اروپایی با عقبماندگی مزمن کشورهای اسلامی، چالشهای ذهنی متعددی را در حوزههای مختلف، میان متفکران مسلمان برانگیخت. یکی از رویکردهای مشترک اندیشمندان مسلمان در مواجهه با چالشهای ذهنی نوپدید، بازتعریف برخی مفاهیم سنتی، کلیدی و بنیادین در حوزههای گوناگون و انطباق آن با نیازها و مقتضیات جدید بوده است. مصر از دهه پایانی قرن هیجدهم میلادی به اینسو، یکی از کانونهای مواجهه با غرب و مدرنیته بود و تحولات گستردهای را در عرصههای مختلف تجربه نمود. در جستار حاضر به مطالعه موردی تلقی متفکران مصری از علم، پس از مواجهه و آشنایی آنها با مدرنیته میپردازیم و ضمن مقایسه آن با تلقی آنان از علم در دوران پیشامدرنیته به بیان تفاوتها و علل بازتعریف علم از سوی اندیشمندان مصری و ضرورتهای آن خواهیم پرداخت