فریبا پسندی؛ محمدرضا شمشیری
دوره 8، شماره 1 ، مرداد 1396، ، صفحه 73-90
چکیده
یکی از مباحث مهم در عرصه دینپژوهی، نسبت میان «علم و دین» و تبیین حوزههای آموزههای دینی و یافتههای علمی است. با تحولات فکری و فرهنگی پس از رنسانس، تعارضهای علم و دین در مسیحیت نمایان شد ؛ «فردریک شلایر ماخر» و «کارل بارت» از شاخصترین چهرههایی بودند که در جهت سازگاری دین با اقتضائات دوران مدرن تلاش کردند. ...
بیشتر
یکی از مباحث مهم در عرصه دینپژوهی، نسبت میان «علم و دین» و تبیین حوزههای آموزههای دینی و یافتههای علمی است. با تحولات فکری و فرهنگی پس از رنسانس، تعارضهای علم و دین در مسیحیت نمایان شد ؛ «فردریک شلایر ماخر» و «کارل بارت» از شاخصترین چهرههایی بودند که در جهت سازگاری دین با اقتضائات دوران مدرن تلاش کردند. این دو هر چند در جریان نواندیشی دینی، رویکردی جدید و بازسازی کننده داشتند و در پی اثبات استقلال دین از علم و ایجاد حوزهای حفاظتی برای دین بودند؛ اما با ارائهی طرحهای خود در راستای بازگشت به گوهر دین، قرائتهایی از دین بیان نمودند که به دلیل تک بعدی بودن از مشکلات قابل توجهی برخوردار بود. شلایر ماخر، خدا و عناصر مهم دین را در حد احساس و تجربه شخصی کاهش داد؛ نوعی انسان محوری و تفسیر آموزههای دینی بر اساس معارف بشری که کارل بارت آن را نادرست خواند. اما بارت هم در معرض خطر قرار گرفت؛ تنها معیار سنجش را آموزههای مسیحی دانست و بزرگداشت خدا را با کوچک ساختن انسان همراه ساخت؛ یعنی درست خلاف جهتی حرکت نمود که شلایر ماخر پیموده بود.